سلام به دوست جونیای مهربونم!!!قرار بود با آقایی برم بیرون...
آماده شدم مثه همیشه برای آقایی خوشگل و ناز شدم و رفتم...
آقایی هم با دیدن من خستگیش افتاد
رفتیم برای آقایی یه بلوز خوشمل خلیدیم...
بعد به اصرار آقایی مطب دکتر نوبت گرفتیم
اصن خبر دارین که خانمی یه ناراحتی چشمی گلفته؟؟؟
خبر دارین که داره میمیره؟؟؟
اصن نمیخواین بیاین عیادتش؟؟؟
اکشال نداله
بگذریم... 
رفتیم ساندویچی جاتون خالی بود...من ساندویچ خهلی دوس دالم
نزدیک اذان مغرب بود که رفتیم دکتر
زود نوبتمون شد و برگشتیم خونه
آقایی رفت خونه و بعد شام همه رفتیم مسجد...
جاتون خالی خهلی کیف داد کلی گریه هم کدم
آخرش با دختر داییم نشستیم کلی فک زدیم
عمه خانومی و خواهرشوهری هم اومدن...
عمه خانوم گفت برات آش دوغ آوردم گذاشتم خونتون
وای من عاشقشم!!!!!
مطمئنا"تا الان متوجه شدین که من فوق العاده شکمو تشریف دارم!!!
ولی خوشبختانه اندام خوشملی دارم و همه تو کفن که انقد میخورم چرا چاق نمیشم؟؟
بعد مسجد آقایی اومد خونمون آش خولدیم تا دیروقت کنارم موند و بعدش لفت
